English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7568 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight. U مثل روز روشن است ( پرواضح است )
clear way U محوطه صعود
all clear U خطر رفع شد
all clear U شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
clear-out U خالی کردن
in the clear <idiom> U آزادانه عیبجویی کردن
in the clear <idiom> U رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
see one's way clear to do something <idiom> U احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
all clear U سوت رفع خطر هوایی
all clear U علامت رفع خطر
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
clear U تغییر محتوی یک خانه حافظه
clear U کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear U روشن زدودن
clear U شفاف
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
clear way U محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
clear itself U لا افتادن
clear itself U صاف شدن
to clear out U بیرون اوردن
to clear out U خالی کردن
clear-out U بیرون اوردن
clear out U بیرون اوردن
clear out U خالی کردن
to clear away U برچیدن
to clear away U جمع کردن
to clear off U ردکردن
to clear off U رهاشدن از
to clear up U واریختن
to clear up U روشن کردن
clear up U مرتب کردن
clear up U بازشدن
clear U : روشن کردن
clear U صاف صریح
clear U درست
clear U جدا
clear U زلال
clear U مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear U دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear U :اشکار
clear U دفع توپ ازحوالی دروازه
clear U توضیح دادن
clear U پاک کردن
clear U پیام کشف روشن کردن
clear U صاف کردن
clear U تبرئه کردن
clear U ترخیص کردن
clear U فهماندن
clear U روشن
clear U شفاف زدودن
clear U واضح
clear U واضح کردن
clear U بطور واضح
clear U خالص کردن
clear U رفع خطر صاف
clear U از گمرک دراوردن
clear U دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear U صریح
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear U نص
clear U آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear U آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear U سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear U پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear-cut U روشن
search and clear U جستجو و پاک کردن دشمن
clear span U دهانه ازاد
clear sightedness U روشن بینی
clear sighted U روشن بین
clear sightedness U بصیرت تیزنظری
stand clear U فرمان عقب توپ رو
stand clear U جایی را ترک کردن
clear ice U یخ شفاف
stand clear U عقب توپ رفتن
clear span U دهانه موثر
clear-cut U صریح
clear-cut U درست تعریف شده
clear proof U دلیل واضح
clear proof U بینه
clear evidence U دلیل واضح
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear voiced U دارای صدای صاف
clear evidence U بینه
clear cut U روشن
clear cut U صریح
clear cutting U برش یکسره
clear eyed U پاک نظر
clear the air <idiom> U برطرف کردن سوتفاهمات
clear hawse U زنجیرها ازادند
clear from obligation U بری الذمه
anchor clear U لنگر ازاد است
clear and hold U منطقه را پاک و حفظ کنید
clear for running U طناب برای کشیدن ازاد است
clear verses U ایات محکمات
clear sighted U بصیر
clear eyed U بصیر
cut clear U ازاد بریدن
clear felling U برش یکسره
It wI'll clear up by morning . U تا صبح هواصاف خواهد شد
a clear conscience U وجدان پاک
clear varnish U لاک شفاف
clear picture U تصویر شفاف
clear picture U تصویر واضح
steer clear U اجتناب کردن
steer clear U دور ماندن
as clear as crystal <idiom> U مثل اشک چشم [زلال]
steer clear of someone <idiom> U اجتناب کردن
stand clear of something <idiom> U ازچیزدور نگه داشتن
clear-headed U سرسبک
clear-headed U هوشیار
To clear away the the rubish. U خاکروبه را جمع کردن
to make something clear U چیزی را روشن کردن
clear-sighted U روشن بین
clear-sighted U بصیر
clear-sighted U صاحب نظر
clear headed U هوشیار
clear headed U سرسبک
coast is clear <idiom> U هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
clear the decks <idiom> U همه جارا مرتب کردن
clear sky U آسمانصاف
clear key U دکمهروشن
clear the air U شک را برطرف کردن
clear text U به صورت کشف
under arm clear U ضربه بلند از پایین دست
to steer clear of U بسلامت ردشدن از
to clear land U زمین راصاف کردن
clear text U پیام کشف
clear text U متن کشف
clear space U فضایباز
clear the air U شک را بر طرف کردن
clear varnish U لاک روشن
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
Let him clear out . Let him go to blazes. U بگذار گورش را گه کند
To clear ones throat. U سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
With a clear conscience. U با وجدان پاک
clear to send U ترخیص به ارسال
crystal clear U واضح-مبرهن
clear timber U چوب سالم
clear the bench U استفاده از ذخیره ها
clear starch U خوب اهارزدن
clear varnish coat U روکش لاکی براق
clear air turbulence U اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
stop/clear key U دکمهتوقف
stop/clear key U وضوح
To clear the dining table. U میز ( سفره ) را جمع کردن
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
net shot clear U ضربه بلند از لب تور به انتهای زمین
The sense of this word is not clear . U معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
line clear signal U علامت ازاد
line clear signal U سیگنال ازاد
clear-entry key U کلیدصفحههوشیار
master U چیره دست شدن
master's U فوقلیسانسه-دارایمدرکMAیاMSc
old master U نقاشی هر یک از این هنرمندان
old master U هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
to be a master of U در اختیار خودداشتن
to be a master of U دارا بودن
the master U در
the master U خداوند
master off U استاد شمشیربازی
master of U سرپرست گروه شکار روباه
master U سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master U آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
master U مدل اصلی
master U جامع
master U قطعه کار اصلی
master U مخدوم
master U استاد شطرنج
master U کاپیتان کشتی
master U کسب مهارت کردن
master U ماهر شدن در چیزی
master U 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master U سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
master U مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
master U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master U و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master U نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master U سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
master U ارباب صاحب
master U ماهر شدن
master U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master U داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
master U نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
master U کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master U تسلط یافتن
master U اصلی
master U پیر
master U ماهرشدن
master U مدیر مرشد
master U رئیس
master U کارفرما
master U ارباب استاد
master U چیره دست
master U دانشور
master U رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master U صاحب
Recent search history Forum search
1آنتن مرکزی
1کارشناس ارشدبرنامه ریزی آموزشی
0Clear your mind of can't
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com